
یک عاشقانه خیلی خیلی آرام! اونقدری که اگر انتظار دارین این کتاب رو یکی دو شبه بخونید و تموم کنید، بهتره نخرید! البته ریتم کتاب بعضیجاها تند میشه؛ ولی در کل، برای خوندنش نیازمند آرامش، صبر و متانت هستید. نادر ابراهیمی از اون نویسندههاییه که رو تک تک جملاتش فکر کرده و خواننده رو هم به فکر وامیداره و این فکر کردن نیازمند زمان هست.
داستان، درباره مردی گیلانی و زنی آذربایجانی به نام «عسل» است. اگر کتاب ارتداد وحید یامینپور را خوانده باشید، احتمالا به این موضوع فکر خواهید کرد که یامینپور، در فُرم از این اثر تقلید کرده و تاثیر پذیرفته است! چرا که این اثر هم یک عاشقانه سیاسی است و شور و حرارت مبارزه و روحیه انقلابی در آن مشهود است. لکن، غلبه با محتوای عاشقانه است و نادر ابراهیمی، بزرگترین دشمن عشق را (عادت) میداند! و میکوشد عشق را از منجلاب عادت بیرون بکشد.جملات کتاب، طوری هستند که به گمانم تا یک ماه، هرروز خوراک استوریهای اینستاگرامتان را تامین کنند! صد البته، دیدگاههای فلسفی و حکمتی که در اندیشه نادر ابراهیمی وجود دارد، باعث و بانی هرچه زیباتر شدن این جملات و مفاهیم است. حکمتی که یکی از گمشدههای بزرگ نوشتههای امروزی است. یک جمله از کتاب نادر ابراهیمی، به هفتاد و چند دوره چاپ کتاب معروفی از نویسنده قهوهنوش میارزد...!نشر روزبهان.